♡ سرنوشت قلبم ♡ مقدمه

Elizabet Elizabet Elizabet · 1404/3/5 16:59 · خواندن 2 دقیقه

های گایزززززز، چطورین؟ چه خبرا؟

براتون مقدمه داستان ♡ سرنوشت قلبم ♡ رو اوردم

برای دیدن مقدمه داستان ♡ سرنوشت قلبم ♡ بزن رو ادامه مطلب

آمیلی و امیلی واتسون، دختر های یک خانواده اشرافی در انگلیس بودند و از طریق والدینشان با افراد مهمی آشنا شدند. آمیلی از این طریق با ادوارد گراس که نایب رئیس یکی از بزرگترین شرکت های انگلیس بود آشنا شد و رابطه عاشقانه ای بین آنها شکل گرفت. آمیلی و ادوارد با یکدیگر ازدواج کردند و بعد از 1 سال صاحب یک پسر خوشگل به نام فیلیکس شدند.

در یکی از سفر های آمیلی و امیلی به پاریس، امیلی با طراح مد تازه کاری به نام گابریل آگرست آشنا شد و به او علاقه مند شد. زمانی که این حس بین امیلی و گابریل دوطرفه شد با یکدیگر ازدواج کردند و امیلی تصمیم گرفت در پاریس بماند. امیلی و گابریل 2 ماه قبل از تولد فیلیکس، پسر آمیلی و ادوارد، صاحب یک پسر به نام آدرین شدند( آدرین 2 ماه از فیلیکس بزرگتر است )

16 سال بعد، امیلی و گابریل در یک تصادف فوت کردند و برخلاف تمام تلاش های آمیلی و ادوارد برای به سرپرستی گرفتن آدرین، سرپرستی آدرین به آدری و آندره بورژوا یعنی عمه و شوهر عمه اش تعلق گرفت.

مرینت که در آن زمان عاشق آدرین بود تمام تلاشش را کرد که آدرین در پاریس بماند اما موفق نشد و آدری، آدرین را به نیویورک برد و ارتباط آدرین با خاله و شوهر خاله و پسر خاله اش و تمام دوستانش در پاریس قطع شد.

چند ماه بعد از رفتن آدرین، کاگامی با خانواده اش به انگلیس آمد و با فیلیکس آشنا شد. فیلیکس و کاگامی به یکدیگر علاقه مند شدند و درباره احساس علاقه شان به یکدیگر گفتند. خانواده هایشان هم به دلیل شغل پدر فیلیکس و پدر کاگامی باهم آشنا شدند و کم کم متوجه عشق بین فرزندانشان شدند. مرینت و دوستانش هم از طریق فیلیکس، با کاگامی آشنا شدند.

خب بچه ها، مقدمه تموم شد و به زودی پارت اول رو میزارم، بای باییییییی